ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
توضیح مهم :
این داستانها برای وقتیه که من سه سال و نیمه بودم و مامانم اونها رو برام یاد داشت کرد .
مرسی مامان جونم :
یکی بود ، یکی نبود . یک دریاچه بود و جنگلی در کنارش .
یه روز مار می خواست کلاغ کنار دریاچه رو بخوره ولی تمساح پرید و مار رو خورد تا مار کلاغ را نخورد . تمساح تبدیل شد به تمساح مار با زبان تیغ دار که اگر کسی به زبونش دست می زد ، برق می گرفتش .
اسب آبی که صحنه را دیده بود به تمساح حمله کرد و اون رو خورد و تبدیل شد به اسب آبی تمساح مار با زبون تیغ دار و دندانهای مثل تمساح .
پلنگ این حیوان رو دید و توانست آن را شکار کند و بخورد . پلنگ با خوردن این حیوان تبدیل شد بهپلنگ اسب آبی تمساح مار . با بدن چاق و دندان های مثل تمساح و زبان تیغ دار .
ببر بیچاره آمده بود آب بخورد ، وقتی این موجود عجیب را دید اون را خورد و خیلی زود تبدیل شد بهببر پلنگ اسب آبی تمساح مار با بدن خال دار چاق دندان تمساحی و زبان تیغ دار .
شیر هم این حیوان را خورد و تبدیل شد به شیر ببر پلنگ اسب آبی تمساح مار با یالهای مثل شیر بدنی کشیده و خال دار چاق و دندان های تمساحی و زبان تیغ دار .
گربه وحشی تشنه اش بود . آمد کنار دریاچه که آب بخورد این حیوان عجیب بد هیبت را دید اما ناگهان سنجاب وحشی از شاخه ی درخت پرید و گربه وحشی را خورد .
میگم صدراجان عجب ذهن خلاقی داری

خدا رحم کرد اون سنجابه وحشی گربه رو خورد وگرنه خدا میدونست آخر و عاقبت اون موجود به کجاها کشیده میشد
منتظر داستانهای بعدیت هستم بزرگ مرد کوچک
مرسی از لطف تون.
صدرا جان سلام .
داستان قشنگت رو خوندم و باز هم منتظر خواندن داستان های جدیدت هستم .
مرسی بابا